بسمه الله الرحمن الرحيم
حج نامه
بنده، رضا ابن جمالالدين، ابن محمدعلي كه از علماي شيعي وادي نور بود، در سنه سي و پنجم، به حج راهي شدم و فرصت بسيار آمد تا در احوال آن تفگر كنم و نقاط تاريك از ذهن بزدايم، ساير مردمان را نظر افكنم و راست از ناراست برشناسم.اين سفرنامه بدان باز نويسم تا هم نقل سفر باشد و هم بيان افكار. اندر قصد اين سفر ميبايست إذعان دارم كه هيچ نكر دم و همانقدر كه بار سفر بسته و با كاروان همراه شدم، و همه صواب از همشيره بود تا عزم سفر جمع كنم و هم راه مادر باشم و بسيار از اين هم سفر بر ما برسيد كه به جا بر شمرارم.
قبل از سفر با خود قصدكردم تا از همراهي مادر كوتاهي نكنم و به غير نيانديشم، همه كسب و كار را به امانت به كاردانان دادم و سفارش به حفظ آن كردم و در احوال همكاري و طريق كسب و اوقات بحران همه يادآور شدم، اموال به امينان دادم و ابزار پرداخت ديون فراهم آوردم و به حمدالله همه بر طريق راست رقت و به بركت سفر رونق بر كسب ما اوفتاد.خرج خانه و ايام سفر به همسرم دادم و او را به خانوادهاش سفارش گردم. اقوام و آشنايان را در فرصت اندك مطلع كردم و بسيار افراد از اين كه من قصد اين سفر كردهام سخت متعجب شدند و البته اين جاي تعجب نيست، چرا گه من خود نيز متعجب بودم، و همه عالم سوقات دعا طلب كردند، انشاءالله كه مستجاب شود، و عزيزي، دو ركعت نماز در مسجد النبي و مسجد الحرام طلبيد كه بسيار نكو آمد. به هر حال بار سفر بستم و در حد توان اسكناس عربي و غير عربي همراه كردم تا خطر كمتر كنم و سوقات آورم كه در سفر خريد سوقات از دريافت آن شيرينتر است.خرج سفر و اقامت را كاروان سالاران، به جلو دريافت كرده و حدود شش بهار از آن رد شده بود و منت خداي را كه اين خزان قرعه به نام ما افتاد و البته در اين سفر تعجيل نبايد كرد كه به وقت ميشود.
قبل از حرگت اهالي كاروان را در محلي جمع كردند و مراسم حج، نمايشوار بر همه توضيح دادند و از خلاف گردن، بسيار بر حذر داشتند و كتب آموزشي در اختيار عموم قرار دادند و همه را توصيه كردند تا قوانين مملكت عرب رعايت كنند و علت اين همه تاكيد بعدا برما معلوم شد. در هر كاروان علاوه بر يك گاروانسالار، يك طبيب و يك روحاني نيز ميبايست همراه باشد كه مشكلات دنيايي و اخروي همه حل شود وبر كاروانيان واهمه راه نيابد.كه ما از نعمت سومي تا اواسط سفر بيبهره بوديم و اين خود نعمتي بود!. شروع سفر در اواخر ماه شعبان قمري مقرر شد و لذا بخشي از آن در ماه رمضان ميافتاد كه هم قصد اقامت در سفر را طولانيتر ميكرد و هم شيريني آن را.وسيله سفر طيارهاي بلند پرواز و بلند بال بود كه سه كاروان يكصد و شصت نفري را در خود جاي ميداد و به سه ساعت از شمال بلاد عجم در كناره كوه البرز به جنوب بلاد عرب در كناره بحر احمر ميرسيد و در شهر جده بر زمين مينشست.كاروانسرا و محل اقامت در مدينه منورة و مكة مكرمه از قبل معلوم و طوري معين شده بود تا به حرم نزديك باشد.
بالاخره، صباح موعود به بدرقه همسر و همشيره ، بر طياره شديم و در حال اين سخن از مولانا زمزمه هميكردم و سفر آغاز شد:
اي قوم به حج رفته كجاييد، كجاييد؟
معشوق همين جاست بياييد، بياييد
معشوق تو همسايه و ديوار به ديوار
در باديه سرگشته شما در چه هواييد؟
گر صورت بي صورت معشوق ببينيد
هم خواجه و هم خانه و هم كعبه شماييد
ده بار از آن راه بدان خانه برفتيد
يك بار ازاين خانه بر اين بام برآييد
آن خانه لطيف است نشانهاش بگفتيد
از خواجه آن خانه نشاني بنماييد
يك دسته گل كو اگر آن باغ بديديت؟
يك گوهر جان كو اگر از بحر خداييد؟
با اين همه آن رنج شما گنج شما باد
افسوس كه بر گنج شما پرده شماييد.
باب الاول، مدينه النبي
كاروان چون بر جده فرود آمد، بلافصل عزم مدينه نمود. حدود هفت ساعت طي طريق كرديم و بسيار بيابان بديديم كه سنگهاي دستي بر آن ريخته، تا شنهاي روان حركت نكنند و جادههاي عالي كشيده و ساختمانها و اماكن ساخته بودند. در كنار، مردم بيابان نشين و بزهاشان بسيار ديده ميشد. در ميانه راه اندكي براي استراحت و اطراق بايستاديم و شب به مدينه شهر نبي وارد شديم.اين شهر بر نقشه جغرافيا به جده اولي تر و مكه از جده زيرتر واقع است، بدان معني كه اين سه بر سه راس مثلث واقعاند و يكي در دشت كه همان مدينه باشد و يكي بر كوه كه مكه را مقام است و آن ديگر جده كه بر حاشيه درياست.
كاروانسراي مجلل برما محيا شد كه اسباب سفر در آن نهاديم وفورا عزم مسجدالنبي كرديم. والده جبين شكر بر زمين ساييد و ما بسيار متاثرشديم.اندرخصايل مسجد بسيار آمده است و همينقدر كافي كه زيبا، با شكوه، و به معماري، ديدنيست. سرستونهاي طلا و منارههاي بلند، بيننده را خيره كند و گنبد سبز مسجد در طرف مقابل، جواهر بر حلقه است. گناره مسجد مملو از كاروان سراهاي مجلل و بازار است و همه كاسبان فارسي خوب بدانند و مشگل در خربد نباشد و البسه و قماش در آن به وفور و ارزان.و همه مشكلات به ايما و اشاره آسان شود. و اعراب بر در كاروانسراهاي ايرانيان بايستاند و فرياد برآورند» فروشگاه« و عجيب آنكه عرب حرف »گ» در زبان ندارد!. و جمله رونق كسب از بركت زائر ايرانيست.
عكس از حرم از ممنوعات است و فراشان بر دربها به ايستند تا خطا نشود.و البته اين مهم نيكو آمد، كه حال زائرين بر هم نريزد.
ما را پنج روز به طول آمد تا حال دخول يافتيم و معلوم شد بسيار خاك بر ما نشسته و آينه وجود كدر گشته، حال آنكه خود نميپداشتيم، و اين ايام غبار از ما روبود.اول نماز عمر، به مغرب در مسجد النبي اقامه كرديم و فرصت بسيار آمد تا ساير مسلمين ببينيم و در احوال خود و آنان تفكر كنيم و از اين سفر بسيار بر ما روشن شد. و چون بر سر تحقيق بوديم، سوال عارض شد كه همانا:
كدامين درست است؟ آيا ما 120 كرور ايراني بر حقيم يا آن 2400 گرور غير ايراني. ما به عين ديديم گه آن مردمان نماز اول وقت را بسيار احترام كنند و به سمت مسجد بدوند و ما نادرست شماريم هر آنچه آنان كنند و در خلاف مسجد بدويم!.و حكايت گنند كه ابنملجم مرادي نيز همينطور به اسارت درآمد و هم او بود كه تنها، بعد قتل علي (ع) به خلاف مسجد ميدويد.و از اين حكايت جمله بر ما معلوم شد كه اين سنت از ديرباز است. به نمازفزون بر كرورِ مسلمين بر يك خط، به نظم بايستاند و روي به قبله نمايند و خارج كس نباشد؛ كه ما در يك مسجد با ده نفر نتوانيم به يك خط نماز اقامه كنيم. و عجايب آنكه ما برحقيم و نماز و روزه و وضوي آنان جمله بر بر باطل!. و الله’ سميعٌ بصير.
و اين سوال با روحاني كاروان باز نمودم و چهار حالت از آن بر شمردم:
اول آنكه ما بر حقيم و آنان (و ساير عالميان) بر باطل، كه اين احتياطي بس بزرگ است و جز خداوند عالم، كس نداند.
دوم آنكه آنان بر حقاند و ما بر باطل كه اين، بسيار ناخوش است و باز محتاج احتياط و ملتمس ذات الهي.
سوم، هر دو بر باطل كه جاي تفكر است و كس از تصميم الهي با خبر نباشد و حكيم خيام بفرمود:
قومي متفكرند در مذهب و دين جمعي متحيرند در شك و يقين
ناگاه برآورد منادي ز گمين كاي بيخبران راه نه آنست و نه اين
و به آخر آنكه هر دو بر حقيم كه خداوند عالم محتاج به دعاي ما نيست و او بر همه چيز آگاه است.و اين معني از همه خوشتر است و به احتياط نگوست.كه در اين صورت به استنتاج همه عالم بر حقند و همه اديان و مذاهب راه صواب بروندو هندو و مسيحي و يهود و مسلمان را فرق نباشد و اين همه كثرت يا به سياست است يا به تجارت.
چون نيك به تماشاي جماعت مسلمين حاضر در حرم مينشستي، كثرت عوام و بيسوادان محرض ميشد و كاروان ما نيز بر همين سبيل بود.روحاني جمع به سبب وظيفه از جمله كاروانيان حمد و سوره نماز و مرجع تقليد، جويا ميشد تا هم اطمينان به صحت تلاوت يابد و هم نظر مرجع در عمره مفرده را لحاظ نمايد، كه خداي ناكرده كس مُحرِم باقي نماند. در مسجد النبي به كنار قدم ميزديم كه نوبت به بنده رسيد و آن دو مهم را بجاي آوردم و الحمدالله كه سالم بود و به سوال، جوياي قطب الدين شد، ابراز كردم: در همه عالم هيچ اعلم يافت مينشود و جستهايم ما!، به حكمت بفرمود: احتياط كنيد، كه اين سخن بس نكو افتاد.
در اين سفر بسيار بر ما برسيد، ليك يكي از سايرين به مرتبت اوليتر بود. در بالاد اسلامي ايران آنطور نماز بيآموختن و مستحبات اضافه كنند، كه نخواندن بر خواندن ارجع باشد.من كه بر سبيل تحقيق بودم بسيار در نماز به مسلمين خيره شدم و از مادر مسئلة كردم و مسجل شد اين نه ازعجايب است و نه از شدايد. از باب استناد همه يافته كتابت كنم تا شايد متحيري، خلاص شود:
به اول كلام، نيت است، كه به نماز تنها نباشد و به هركار واجب.
دوم، تلاوت حمد و سوره است به حالت ايستاده.
سوم، ركوع است كه به تعظيم باشد و به برخواست، سبحان ربي العظيم و به حمده تلاوت شود.
چهارم، دو سجده است كه به برخواست هر كدام يك، سبحان ربي الأعلى و به حمده تلاوت شود.
به عمل، اين موارد يك ركعت باشد. آخر هر دو ركعت تشهد است و به آخر نماز، سلام.
وسلام و لاغير، كه اين همه تقصيل و كتابت براي همين پنج خط است، كه هر ناقص العقلي را آسان است.
در باب نيت، شعور را جز اين نيست كه اول هر كار بداني چه ميگني و براي چه ميكني.ذكر تعداد ركعتها و نوبت نماز، همان چه كردن باشد و قصد نزديكي به الله علت كار است.و عجيب آنكه در جمله اعمال ، نيات را، نياز به زبان عرب تلاوت كردن نيست!.
در ايستادن، شيعه بر سني ايراد ميكند كه دست به سينه ايستادن بدعت عُمر است و هم او بوده كه در فتح ايران بياموخته كه، ايرانيان نزد بزرگان چطور بايستند و اين، به نماز افزوده. به مقابل سني بر شيعه ايراد كند كه اين مُهر كه شما ميبوسيد و به آن احترام ميكنيد بسان بت است و اين عمل ناشايست. و البته شيعه استدلال كند كه رسول خدا بر خاك و سنگ و حصير سجده كرده و ما نيز همان كنيم و بر مصنوع بشر سجده نكنيم و چون بردن خاك در امكان كثيفي به بار آرد، خاك را قالب زده و با خود حمل ميكنيم بلكه سنت رسول رعايت شود. و البته عقل را جز اين است ، كه حكمت در سجده كردن است نه بر چه سجده كردن.
و از اين دست بسيار است، و از اين مجمل خود بخوان اين حديث مفصل را.
و اين جمله مطلب بود كه ما در اقامه نماز يافتيم و توانستيم سد بشكنيم و با سايرين بخوانيم و ترس ابطال به عقل بريزيم و دكان كسب به سراط مستقيم بر هم زنيم.كه خداوند عالم رحمان و رحيم است.
و در اين وادي بسيار مردمان هم شيعه و هم سني بديدم كه فكر را بسيار سخت و خشك نمودهاند و غير خود را باطل پندارند. جواني شيعه ابراز مي داشت كه هر روز دعا كند كه كينه سني در دلش زياد شود و كاسبي سني قبل از بيع از مذهب جويا ميشد كه با شيعه معامله نكند. در اين معني عرب را اشكال نباشد كه در تاريخ جز اين نبوده. اما عجب از ايراني است كه در جاهليت قصد سبقت از عرب دارد و اين تحفه اين روزگار است.توفو.توفو.
در مدينه به ديدن مساجد و كوه احد رفتيم و جاي تعجب نبود كه مسجد سلمان فارسي را بس خوار و خفيف ببينيم و مسجد علي (ع) يكي به حال ساخت بود و يكي در نزديكي مسجد النبي به حال بسته. شب با مادر به كنار قبرستان بقي رفتيم و گربهاي لاغر را ديديم كه با دو كبوتر بدون هيچ آزاري بازي مينمود. و جماعتي در بيرون قبرستان نوحه براي امام حسين ميخواندند.
ايام اقامت در مدينه به سرآمدو نوبت حركت به مكه رسيد. در مدينه لباس احرام كه شامل دو قطعه حوله (لنگ و ردا) بود بر تن كرديم تا در مسجد شجره در ميانه راه محرِم شويم.
باب الثاني، إحرام
محرم شدن به عمل كاري بس آسان آمد، به نيت آغاز و لبيك بر زبان جاري شود، هفت بار طواف حول كعبه، دو ركعت نماز پشت مقام ابراهيم، هفت بار طي مسافت بين كوه صفا و مروه، چيدن بخشي از ناخن يا مو، هفت بار طواف نساء حول كعبه و نماز طواف نساء پشت مقام ابراهيم و سلام.شروع طواف از حجر الأسود و شروع سعي صفا و مروه از سمت صفا و طبعا ختم به مروه.
در مدت احرام، 24 چيز حرام شود كه مهمترين آن همسر است. و چون اعمال درست انجام نشود اين حراميت به آخر دنيا باقي ماند.از سر تحقيق، بسيار حكمت در اين يافتم كه تحرير كنم.
بسيار از كاروانيان ديدم، هراسان بودندكه خداي ناكرده اين نشود و بر همه اعمال شك بكردند تا بدانجا كه، خدا از ترس اعمال فراموش بشد و بجاي نعشه وصال ، در بندهاي خود تنيده بلوليدند و دعا بكردند و گس حكمت نفرمود. دوم سوال سفر بدينجا مطرح شد:
از چه رو اين 24 حرام شوند و همسر به گرو بردارند، و مردمان را اينطور بترسانند كه به آخر عمر همه حرام ماند؟
جواب اين سوال به مسجد الحرام ياقتم كه بس شيرين آمد و وصال را به حريت ادغام نمود.و تسليم از سر عقل آمد نه از سر ترس.كه در مسجد الحرام ترس را جاي نيست و جمله موجودات در امنيتند و آزار بر هيچ مخلوق روا نباشد.
و اين 24 به روايت از كتاب ادعيه و اداب حرمين برشمارم كه سوال بالا بر آن استوار باشد:
1 شكار حيوان صحرايي
2 جماع كردن با زن، و بوسيدن و نگاه به شهوت و هر نوع لذت بردن از او
3 عقد كردن زن براي خود و غير
4 استمناء
5 استعمال عطريات و بوي خوش
6 پوشيدن پوششهاي دوخته براي مردان
7 سرمه كشيدن به سياهي كه در آن زينت باشد
8 نگاه در آينه
9 پوشيدن كفشي كه تمام روي پا را ميگيرد
10 فسوق (اعم از دروغ، فحش، فخر يا مباهات)
11 جدال و قسم ياد كردن به نام الله
12 كشتن جانوراني كه بر بدن ساكن ميشوند
13 انگشتر به دست كردن به جهت زينت
14 پوشيدن زيور براي زن
15 روغن ماليدن به بدن
16 ازاله مو از بدن خود يا غير خود
17 پوشانيدن مرد سر خود را با هرچه آنرا بپوشاند
18 پوشانيدن صورت براي زنان
19 زير سايه قرارگرفتن براي مردان، در حال راه رقتن و طي طريق
20 بيرون آوردن خون از بدن
21 ناخن گرفتن
22 كندن دندان
23 كندن درخت يا گياه از حرم
24 حمل سلاح
و ما اين 24 در ميقات مسجد شجره قبول كرديم و نيت برآورديم و ذكر جاري كرديم:
لبيك اللهم لبيك، لبيك لا شريك لك لبيك، ان الحمد و النعمة لك و الملك، لا شريك لك لبيك.
در اين مقام جمله متاثر شديم و بسيار اشك بباريد و احوال لطيف شد.دوباره بر كاروان شديم و روي سوي مكه نهاديم.
باب الثالث، مكة، أم القراء
به مكة شب هنگام وارد شديم و اسباب به كاروانسرا برديم.صبح عزم عمره كرديم و جمله كاروان آماده شدند و من كمي جلوتر به تهيه ارابه براي مادر رفتم تا رنج طي راه بر وي نيايد.به خوبي همه اعمال كه بر شمردم به انجام آمد و همه از احرام خارج شديم و همه شكاكان نفس راحت بگشيدند و فرصت برآمد تا فكر كنم و مسجد و كعبه و اطراف را درست ببينم.
بناي مسجد الحرام بر خلاف مسجد النبي بسيار ساده، بدون زرق و برق و طلا، با سنگهاي قهوهاي و سفيدست. درون آن دور تا دور به كلمه الله مزين و در هر سو دري براي ورود دارد و باب السلام را در اصلي شمارند. جمله عالم آشنا باشند و در آن احساس آنطور ميشود، كه در خانه خود همي باشي. كعبه در ميان مسجد، مكعبي به پارچه سياه مزين و كرور كرور مسلمين بدون وقفه به 24 ساعت گرد آن بگردند و اين هزار سال نايستاده باشد حتي به وقت تعميرات.در اطراف مسجد صخرههاي بلند واقع كه بر سر آنها كاروانسراها ساختهاند و همه مكه بر ناهمواري باشد. بازار ابوسفيان در كنار مسجد است و لوازم برقي و اسباب بازي در آن فراوان و ارزان يافت ميشود و بسيار زائرين خريد بكنند و به عكس مدينه اينجا كمتر فارسي بفهمند و البته بيع به ايما و اشاره در هيچ كجا مشكل نباشد و همه مصنوعات از خاور دور بيايند، كه در قيمت با آنها رقابت نتوان كرد.
جواب دوم سوال را بدينجا يافتم و علت احرام و ترسانيدن مردمان، بر ما جمله معلوم شد كه همه يافته برشمارم. مسجدالحرام تنها مسجد به كل عالم باشد كه در آن زن و مرد با يكديگر وارد شوند و مراسم به جاي آرند. و از همه عالم به هر رنگ و هر زبان و هر فرقه افراد بيايند و نظم اعمال، به زور و شهنه ميسر نشود. نيك بر مردمان نظر افكندم، ديدم كه مثال قطره بر درياي گردان وارد و آرام از آن چرخش خارج شوندو اين حال تنها بدان سان حاصل شود كه يا به عقل قاعده پذيري و يا به ترس اعمال انجام دهي.
و علت آن 24 محرمات معلوم شد. چند مورد از آن برشمارم تا حكمت آن آشكار شود:
• هر آندم كه از اين خيل عظيم آدميان تنها قطرهاي خون فرو افتد، دريايي از خون بوجود آيد.
• هفت بار طواف و خروج باعث ميشود تا ساير مردمان فرصت دخول يابند كه در غير ابن صورت مسجد به انفجار آيد.
• آمدن با البسه متفاوت و زينت آلات و فروختن فخر بر سايرين از آداب مكان نيايش نباشد و فرصت دزدي را فراهم آورد.
• برداشتن سايهبان و چتر موجب اختلال در گردش فشرده خلق حول كعبه شود
• حمل صلاح خطر درگيري را افزايش دهد.
• فسوق، جدال و قسم ياد كردن به نام الله كه در همه جا كاري زشت به حساب آيد.
• استفاده از عطريات كه بعضا مرقوب نباشند و تركيب آن با عرق بدن كه بسيار ناخوشايند است.
• و در ميان زائرين بسيار افراد نادان يافت شوند كه در ضمن انجام مراسم اعمال ناشايست انجام دهند و تنها ترس از مُحرم ماندن است كه اين افراد را بر جاي خود نشانده تا عملي خلاف اخلاق مرتكب نشوند.
اين موارد باز نمودم تا اندكي از حكمت اعمال برشمارم و به استنتاج يافتم كه جز دين، ابزاري براي مهار آدم نادان نيست و هم اوست كه ميبايست مشتري دكان، دكانداران باشد و از براي اين متاع سكه ارزاني دارد و افسار به دست كسان داده تا به هر سو او را بكشند و از ترس تكفير عقل را بدون استفاده و دست ناخورده، در خاك گورمينهد. اين بدان آوردم كه حكايت كردند، فردي بعد از رجعت از حج، يافته بود كه اعمال را درست انجام نداده، و و مبلغ بسياري از كيسهاش داده بود تا برايش اعمال را به نيابت انجام دهند و از احرام به سلامت خارج شود.
ماه شعبان به آخر آمد و ماه رمضان رويت شد و ما به تغيير ماه مجددا محرم شديم و دوباره عزم عمره كرديم. و عجيب آنكه هر وقت لبيك جاري شود احوال برهم ريزد و اشك جاري شود و كس از اين حال با خبر نباشد مگر جمله اعمال انجام دهد. بار دوم نيز اعمال به راحتي به انجام آمد و لذتي مضاعف آشكار شد.
به همراه مادر طواف مستحبي به جاي مي آورديم كه راه باز شد و ما را فرصت نزديكي و لمس كعبه فراهم آمد و بر من اطمينان است كه از حضور مادر ، راه اينطور در ماه رمضان باز گرديد تا بتوانيم نزديك شويم و به همان دور در حِجر اسمائيل لحظهاي خلوت آمد كه فراش ما را به داخل فرا خواند و فرصت برآمد تا دو ركعت نماز در آن مكان اقامه كنيم و سيلاب اشك جانمان بشست. و بسيار شكر كرديم كه اين همسفر با ماست . بسيار افراد حاجتي طلب كردند، ليك ما را حاجتي به خاطر نيامد تا طلب كنيم.
در مسجد الحرام نشسته بودم كه به نيت كشف اعجاز تفعلي بر مصحف زدم. سوره واقعه آيه 75 آمد. ترجمه آيه را خواندم و فورا متوجه شدم كه مترجم از علم نجوم بياطلاع بوده كه در غير اين صورت آنطور ترجمه نميكرد. همه يافته در اين باب كتابت كنم و اگر اشتباهي مرتكب شوم به امر خيرخواهان به اصلاح آن برخواهم آمد.
آيه 75 و 76عبارتند است از:
فَلا اُقسِمُ بمواقِعِ النجوم(75) وَ ِانهُ لَقَسَمٌ لَو تعَلمُونَ عَظيمٌ (76)
ترجمه اين آيات از چند مرجع اين است:
قسم به موقع نزول ستارگان (يا آيات كريمه قرآن)(75) و اين قسم اگر بدانيد سوگند بسيار بزرگي است.(76)
جالب آنكه در آيه 75 كلمهاي دال بر نزول نيامده . و آن كه اندكي علم نجوم بدانددر مييابد كه اين اشاره به ساعت نجومي كه براي سنجش زمان وقايع نجومي است، دارد و خداوند قسم به ساعت نجومي خورده كه قسمي بس بزرگ است. و از اين نيت بسيار بر ما معلوم شد.
با عدهاي از كاروانيان قصد ديدن شهر جده كرديم و بدين قصد اسباب نقليهاي فراهم آورديم و بدان سو راهي شديم. در آن جا نقشهاي از شهر از ايرانيان مقيم فراهم كرديم و بر ما معلوم شد كه همه مملكت عرب را ايرانيان بر نقشه جغرافيا آوردهاند. ما قصد قواصي در بحر احمر را داشتيم كه از بدي روزگار با زنانِ بازارمكانْ همسفر شده بوديم و اين فرصت به دست نيامد. به هر حال روزي را در جده سر كرديم و دوباره به مكه باز آمديم. كاروان سالار كه از خروج ما ناراحت شده بود، روزه ما را باطل همي دانست. و ما بر آن آمديم تا جوابي در خور بر وي آماده كنيم. از اين رو به استدلال آمديم كه ابطال روزه به سفرهاي قديم باشد كه برمردمان حفظ روزه با رنج سفر كه از پاي پياده رفتن و سواري حيوانات عارض شود ممكن نبوده. و امروز كه به انواع نقليه، به ساعتي از بلادي به بلاد ديگر توان رفت روزه باطل نگردد.كاروان سالار كه از اين زباندرازي سخت آزرده شده بود، بفرمود كه سواري حيوانات را با نظر آقايان مخلوط نكنيد. و في الحال ما را حكايتي طنز به خاطر آمد كه حال وي بيش از پيش بر هم ريخت. و آن حكايت بدين قرار است كه ، فردي را به جهنم همي بردند كه متوجه شد عدهاي در حال خروجند. مسئلت كرد كه كجا ميرويد و جواب دادند ما به اول انقلاب، ماهي خاويار تناول كردهايم و اكنون كه آقايان حلال كردهاند، گناهمان شسته شده و به بهشت عازميم.دوباره فرد قصد دخول كرد كه عدهاي خارج شدندو باز مسئلت نمود و جواب باز آمد كه ما اول انقلاب، شطرنج بازي كردهايم و اكنون كه آقايان حلال كردهاند گناهمان شسته شده و به بهشت عازميم.در اين مقام فرد به جهنم داخل شد و عدهاي را ديد كه بار بسته در پشت در به انتظارنشستهاند و به تعجب باز مسئلت نمود و آن عده به زبان آمدند كه ما اول انقلاب شرب خمر نمودهايم و به انتظار حلال شدن آن هستيم تا خارج شويم!!!. و اين لطيفه حكايت آن باشد كه به ذوق و سليقه آقايان، نماز و روزه مردمان مورد قبول و رد الهي واقع نشود. كه از دل افراد جز خداوند عالم كس خبر ندارد.الله و اعلم.
شب در مسجد الحرام مشغول طواف بودم كه كارواني از ايران را در كنار ديدم كه روحاني آنان در جلو دعا همي كرد و جمله مردمان بدنبال وي تكرار مينمودند:
اسلام و عليك يا علي ابن موسي الرضا.
سخت متعجب شدم كه در خانه خدا و در كنار كعبه آن جماعت دست به دامان امام رضا شده بودندتا بلكه از آن طريق به خدا برسند. كه در اين خانه صلوات بر محمد (ص) نيز نباشد و تنها الله و اكبر بر زبانها جاريست. و از اين جماعت صفيح تر به عمرم كس نديدهام كه در كنار چشمه آب تشنه لب بدنبال سقا همي گردند.
حكايت كنند اگر در حج چيزي گم كنيد، دوباره به اين سفر باز آييد و ما تا آخرين روز هيچ گم نكرديم. به آخرين شب قصدكردم كه تا وقت سحر طواف كنم و نماز صبح را در كنار كعبه به جاي آرم. در حين طواف بودم كه حس كردم كيسه اندوختهام را ربودند. بسيار ناراحت شدم و اندكي تامل كردم. آن گاه خود را راحت تر ديدم و با آرامش، باقي طواف را تا به سحر بجاي آوردم كه كسي را كه مالي نيست، خيالش بسي آرام است. و وقت نماز شكر كردم و مالِ باخته را حلال نمودم.
به هر حال اين سفر نيز به آخر آمد و اسباب آن بر بستيم و دوباره از مكه به جده بازآمديم تا بر طياره شويم و روي سوي منزل نماييم.قبل از سفر، از اينكه عدهاي مشتاق تكرار اين سفر باشند، سخت در تعجب بودم ولي خود نيز، اين آرزو نمودم.و اگر تنها فرصت يك سفر در عمر باشد، اين همان سفر است.
از اين باغ و از اين دريا، در صورت و در معني هر دم ثمري آيد، هر قفل ببگشايد
چون آينه صيقل شد، خود را به درون يابي از نور كه بازآيد، از شوق گه رقص آيد
چون عقل فرا خيزد، هر ترس فرو افتد تكفير بلند آيد، تدبير بكار آيد
بر بام چو بر آمد، عاشق كه سماء خواهد بر خاك نظر نآيد، بر عرش سفر بايد
هر كو كه نظر دارد، از اين كه، به ما نايد هم خاك بر او شايد، هم لعن بر او بايد
و سلام عليكم ورحمت الله و بركاته
رضا ابن جمال الدين
سنه 35 ميلادي